مَثل ما مَثل آن کودکی ست که ...!
«ما زارَنی احداً مِنْ اولیائی عارفاً بحقی اِلّا تشفعتُ فیه یومَ القیامةِ»
«هر گاه یکی از دوستانم مرا با معرفت و شناخت زیارت کند، در روز قیامت او را شفاعت خواهم کرد.»
<<The honest pilgrims of my shrine will enjoy my intercession in the day of resurrection.>>
با دوستان مشورت می کردیم که به مناسبت میلاد حضرت ثامن الحج(ع) چه بنگاریم که حق کلام را ادا کرده باشیم. همه متفق بودند که از غربت و یا کرامات آن حضرت مطلبی نوشته شود.
از داستان آن دختری که پدرش کارگر شهرداری بود و نامه ای به امام(ع) نوشت و ... مورد عنایت حضرتش قرار گرفت، از جریان آن سگ گریان و ورودش به حرم و از شفای پسر نابینا و مرد برصی و ... که کرامات رضویه را می توانید در اینجا بخوانید.
اما براستی نیت ما از حب ائمه چیست ؟
اینکه فقط به دنبال اینگونه کرامات و رفع حوایجمان باشیم؟ پس کریستین امانپور حق داشت که از پشت لنز دوربین خبری اش عشق مردم ما را به ائمه آنگونه به تصویر کشیده بود که زنی می گفت: "من عاشق امام حسینم که پولی را گم کرده بودم و بعد از توسل به حضرت معجزه آسا پیدا کردم!" البته از دشمن که جز فرصت طلبی توقعی نیست؛ اما پرورش و رشد اینگونه نگرش ها در جامعه یعنی تنزل جایگاه معصومین تا حد رفع حوایج روزمره. هرچند که این طرز فکر در جای خود نشانگر نوعی باور درونی به حضور و ولایت امامان(ع) در زندگانی ست که فرموده اند: «حتا نمک خوراکتان را هم از ما بخواهید.» اما بِلا تشبیه مَثل ما مَثل آن کودکی ست که در صندوق گنج به دنبال ملعبه ای می گردد برای ارضای نیاز های کودکانه اش! غافل از آن همه گنج نهفته در صندوق .
بنظر شما اگر زندگی به نور لایتناهی پیوند خورد دیگر بی نمکی خوراک معضلی بزرگ خواهد نمود ؟! صد البته آنجا که روح سیراب گشته باشد غذا را بی نمک هم می توان فرو برد، که دیگر همه چیز به مذاق نمکین می آید!
به نور ولایت، زندگی اتان نمکین ....
میلاد حضرتش خجسته باد .